دوهمسفر
دودوستدرجزیرهای گرفتار شده بودند. بههم گفتند هرکدام جداگانه برای رهاییمان دعا کنیم تابدانیم دعای کداممان اجابت میشود. نفر اول ازخدا غذا خواست مدتی بعد درختی رایافت وشکمش را سیرکرداما نفر دوم آن روزگرسنه ماند. خلاصه آرزوهای نفراول همه برآورده شداما نفردوم درزجروعذاب بسر میبرد. نفراول هربار به خود میبالید که چون آرزوهایش برآوردمیشود لیاقت داردوتنها حق خودش است که از نهمتها استفاده کندوبه دوستش توجهی نمیکرد.تاروزآخرازخدا کشتی نجات خواست وخداوند برای او مهیا کرد هنگامخروج خواستتنهاجزیره را ترک کند. صدایی به اوگفت چرا اورا تنها میگذاری جواب داد این نعمتها شایستهی من است اگراو هم لیاقت داشت خداوند آرزوهایش را باورده میکرد.
صدا گفت: خداوند فقط آرزوی اورا برآورده کردهاست.نفراول حیران پرسید: مگرچه آرزویی کرده که من ازآن بیخبرم
صداجواب داد: دوستت ازخداوندخواست فقط آرزوهای تورا اجابت کند.
نفراول شرمنده روبه خداوند ایستاد وآرزو کردکه زمین را بگشاید تا ازاین بیشتر خوار نشود.
نتیجه :همیشه نعمتهایمان حاصل دعاهایمان نیست بلکه حاصل دعای دیگران برای ماست.
حمید داوری